گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد نهم
[سوره النساء ( 4): آیات 170 تا 175 ] ....



ص : 504
اشاره
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً
حَکِیماً ( 170 ) یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَ ی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها
إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَۀٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِ دٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُ ونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی
السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا ( 171 ) لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَۀُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ
عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً ( 172 ) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْ لِهِ وَ أَمَّا
الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَ لا نَصِیراً ( 173 ) یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ
( رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ( 174
( فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَۀٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً ( 175
، ص: 507
[سوره النساء ( 4): آیه 170 ] .... ص : 507
اشاره
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً
( حَکِیماً ( 170
ترجمه و شرح .... ص : 507
خداوند متعال در این آیه شریفه جامعه بشر را مورد خطاب قرار داده و همه مردم را به این میخواند که آنچه را که پیغمبر اسلام
صفحه 249 از 272
آورده بر حق است زیرا با دلائل آشکار و برنامه معجزه آسا از جانب خداوند اعزام شده است و هر که به او ایمان بیاورد نیک کرده
و بنفع اوست و هر که کافر شود بداند که خدا از همه بینیاز است و آسمانها و زمین از اوست و آنچه را که در آنهاست میداند و
همه چیز را بحکمت بالغه خویش میگرداند.
اینک میفرماید:
اي مردم رسول کامل و معهود منتظر اهل کتاب از طرف پروردگارتان با دینی که خدا آن را براي بندگان پسندیده است با خیر و
هدایت یعنی قرآن آمد لذا به او ایمان بیاورید و او را تصدیق نمائید که بسود شما است و اگر او را انکار و تکذیب کنید و حق را
بپوشانید بخدا زیانی نمیرسانید و او از عبادت شما بینیاز ، ص: 508
است. زیرا آنچه در آسمانها و زمین است ملک وي و تحت تصرف و حکومت اوست و کفر شما از ملک و سلطنت او نمیکاهد و
همواره داناي بحال آفریدگان است و در تدبیر امور جهانیان نیز حکیم و درستکار است.
(170)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 508
بر شما آمد رسول اي مردمان با بیانی راست از بهر نشان
قصد از بالحق علی مرتضاست اهل حق دانند کاین معنی بجاست
این نه من گویم کلام صادق است قول صادق بر سخنها فایق است
از ابی جعفر رسیده است این خبر وجه آن دریاب اگر داري نظر
جاي خود زین نکته سازم آگهت گر بجمع اهل دل باشد رهت
بر شما مردم رسولی نامدار آمد اینسان بالحق از پروردگار
بالحق اعنی بر ولایت داعی است در سلوك خلق للحق ساعی است
پس باو آرید ایمان کو سر است مر شما را اندر ایمان بهتر است
ور باو یا امر او کافر شوید بر نبوت یا ولایت نگروید
پس بود حق را بتحقیق مبین آنچه باشد در سماوات و زمین
حق بود یعنی غنی از ما سوي تا چه جاي کفر و ایمان شما
مقتضی گردید علم و حکمتش تا که خواند خلق را بر طاعتش
ورنه او را نیست هرگز حاجتی بر خلایق در ثواب و طاعتی
داشت آگاهی بخیر جانشان کرد زانرو حکم بر ایمانشان
(170)
، ص: 509
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 509
قوله تعالی فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ.
صفحه 250 از 272
ایمان عبارت از اسلام و اقرار بامامت و ولایت حضرات ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین است ولی اسلام عبارت از اقرار به
یگانگی خداوند متعال و اعتقاد به نبوت و رسالت محمد بن عبد اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم میباشد که شخص بشهادت دادن به
لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه مسلمان میشود.
اما ایمان کامل عبارت است از اقرار بزبان و اعتقاد به قلب و عمل به دستورات الهی که واجبات را امتثال کند و محرمات را ترك
نماید و تسلیم علاوه بر اسلام و ایمان عبارت است از مطیع و منقاد بودن به دستورات و قوانین شرع و با قضا و قدر خدا سر نپیچیدن
و برخلاف اوامر الهی اظهار نظر نکردن.
البته شرط دخول بهشت ایمان است و اسلام فقط در دنیا باعث طهارت و حفظ خون و ناموس مسلمانان میگردد چنانکه سماعۀ از
ان الایمان یشارك الاسلام و الاسلام لا یشارك » : امام جعفر صادق علیه السلام این معنا را روایت کرده که آنحضرت فرمودند
.« الایمان
و اما خیر و برّ هر دو بمعناي نیکی کردن است لکن نفعی که بغیر میرسد با قصد نفع رساندن بغیر آن را بر گویند و اما اگر نفعی
بغیر برسد اگر چه از روي سهو و غفلت باشد آن را خیر گویند ضمنا ضد بر عاق است و ضد خیر شر است.
، ص: 510
[سوره النساء ( 4): آیه 171 ] .... ص : 510
اشاره
یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَ ی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ
رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَۀٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِ دٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی
( الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا ( 171
ترجمه و شرح .... ص : 510
خداوند متعال نصاري را مورد خطاب قرار داده تا داد مسیح را از گفتههاي نارواي ایشان بستاند و اعتقاد بخدا را با اوهام و اساطیري
، که به آن آمیختهاند پاك نماید تا مسیحیان از آئینی که بشرك آمیخته و اندیشه باطل در بر
ص: 511
دارد پیروي ننمایند و به یگانگی و بیهمتائی پروردگار معتقد باشند و بیان میکند که عیسی مسیح فرزند مریم است و بنده شایسته و
پیغمبري است از جانب پروردگار بسوي جامعه بشر و ذکر نام مریم در این آیه مبارکه بخاطر یادآوري و شناسائی هویت عیسی
مسیح است بجامعه بشر به اینکه فردي از بشر و از مادرش مریم بوجود آمده است تا پیروان آئین مسیحیت به انحراف و اشتباه
خودشان پی ببرند ضمنا قضیهیی که قرآن در این آیه از نظر میگذراند تثلیث و سهگانه پرستی است و از آنچه در نتیجه کاوشهاي
علمی در تطور عقاید مسیحیت بدست آمده چنین برمیآید که عقیده تثلیث با مذهب مسیحی نخستین همراه نبوده بلکه بعد از
مدتی از پیدایش آن رفته رفته با درآمدن بتپرستان باین دین درآمده که نتوانستهاند خودشان را از بند پندارهاي بتپرستی و
خدایان چندگانه رهائی بخشند و یگانهپرستان مسیحی تا بعد از قرن پنجم میلادي با وجود فشارهایی که برایشان وارد میشد سخت
صفحه 251 از 272
به این پندار سهگانهپرستی در نبرد بودهاند. و اکنون نیز اندیشه تثلیث با عقل روشنفکران مسیحی ناسازگار است و نمیتوانند به آن
تن در دهند.
سپس میفرماید:
آفریدگان جهان همان معبود یکتا و بیهمتا است که مانند ندارد و نمیتوان براي او جزء عقلی تصور نمود بلکه وحدت او حقیقتی
است و صفات او نیز یک صفت است لذا پروردگار یکتا که همه جهان هستی را آفریده تنها او شایسته پرستش است و هر آنچه در
آسمان و کرات بیکران و در زمین پهناور از نعمت هستی برخوردار است و در حیطه قدرت و تدبیر اوست و از جمله آنها عیسی
، مسیح فرزند مریم است و ساحت آفریدگار منزه است از این بهتان که فرزندي براي او پندارند.
ص: 512
اینک میفرماید:
اي اهل کتاب در دین خودتان غلو نکنید و راه افراط و تفریط مپوئید به عیسی کافر نشوید و بمادر صدیقهاش بهتان نزنید چنانکه
یهود کردند و نه او را بحدي تقدیس و تعظیم نمائید که خدا یا پسر خدا معرفی نمائید چنانکه نصاري کردند و از جاده حق تجاوز
ننمائید و در باره خدا جز حق و کلمه راست و درست نگوئید و عیسی را پسر خدا یا مانند او مخوانید که اینگونه گفتار گفتار ناحق
است جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم فرستاده خدا بسوي خلق و پیامبر اوست و کلمه خدائی است که به مریم القاء کرده
است و در رحم او به کلمه کن آفریده شده است چنانکه پدر ما آدم علیه السلام به این کلمه آفریده شد و روح خدائی است که از
جانب خدا در آستین مریم بواسطه جبرائیل دمیده شده است پس چون چنین است بوحدانیت و یگانگی خدا ایمان بیاورید و
فرستادگان او را تصدیق نمائید و نگوئید سه تا یعنی خدایرا سومی سه اصل و سه اقنوم اب و ابن و روح القدس یا خدا و مسیح و
مریم قرار ندهید و خود را از تثلیب باز دارید و از این گفتار و پندار شنیع دوري گزینید و از این عقیده سه اقنومی منتهی و بر کنار
شوید این بر کنار شدن و قائل به ثلاثه نبودن و خداي یکتا را که بیشریک است پرستیدن براي شما بهتر است زیرا جز این نیست
که خداي مستجمع جمیع صفات کمال و جمال معبودي است یکتا و بی شریک و الهیت مختص باوست و پرستش فقط او را
سزاست منزه است از اینکه او را پسري یا فرزندي باشد آنچه در آسمانها و در زمین است ملک و خلق او و تحت تصرف اوست و
از جمله عیسی است که یکی از آفریدگان او یعنی مملوك و مخلوق اوست و مملوك و مخلوق چگونه میتواند که فرزند مالک و
خالق باشد و براي آنچه در آسمانها و زمین است و کیل و حافظ و مدبر امور و قیم و گرداننده حق تعالی کافی و بس است و نیاز
( بوکیل و مدبر دیگري نیست. ( 171
، ص: 513
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 513
اي یهود و اي نصاري از عتو دور باشید از تجاوز و از غلو
کان بود افراط و تفریط صریح از غلط در حق عیساي مسیح
مینمود ابلیس تلقین بر یهود کابن فاعل بد مسیح حق نمود
نسبت بد بروي و بر مادرش دادي از کفر آن یهود کافرش
و آن نصاري غالی اندر وي شدند بر خدائی معترف از غی شدند
فرقه گفتند هم کابن اللهست این مقالات آنکه گوید گمره است
صفحه 252 از 272
بر خدا جز حق نگوئید از عتو یعنی الاوصف عاري از غلو
در خود اینها نی بذات ایزد است کو بذاتش لم یلد لم یولد است
عیسی مریم رسول اللّه بود بندهگی را لایق درگاه بود
هم کلمه یعنی او سبحانه مر بشارت داد مریم را بدو
گفت آید از تو فرزندي پدید بیمساس هیچ مردي از عبید
حق رسانید این بمریم در کلام یا کلمه هست خود عیسی بنام
هم بود روحی ز حق صادر شده و زدم روح القدس ظاهر شده
محض تفخیم است گر حق نسبتش داد بر خویش از کمال رفعتش
همچنانکه گفت او الصوم لی از پی تفخیم صوم معتلی
یا که ز امر حق بعینی رابطه در وجود آمد بدون واسطه
یا از آن کاحیاي موتی بالعیان از دم پاکیزه کردي در زمان
پس باو آرید ایمان بالتمام همچنین بر آن رسولان گرام
، ص: 514
هم نگوئید ار که دارید التفات مرثلثه گو بود یکتا بذات
هر عدد کز بعد او گوئی حق است راست گوئی نی که با او ملحق است
با عددها جمله همراه است و یار نی که باشد مر عدد را در شمار
واحد است امانه آنسان واحد است کاید از بعدش عدد در موردي
واحدي باشد بذات خود احد نیست یعنی بعد از او دیگر عدد
واحدي کز بعدش آید ثانئی نیست غیر از حادث امکانئی
از سه گر خوانی تو او را هم یکی غافلی از وحدتش یا مشرکی
راهتان خواهد شد از تثلیث کم گفت زانرو انتهوا خیر لکم
ایستید اعنی گر از وي بهتر است بی تعدد ذات پاك داور است
نیست جز این کان خداي ذو صفات در الهیت بود یکتا بذات
میکنم یادش به تنزیه وجود کاید از وي مثل و فرزندي ببود
هست او را گر همی داري یقین آنچه باشد در سماوات و زمین
اوست کافی بر امور بندگان بی مدد کاري غیري رایگان
(171)
، ص: 515
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 515
قوله تعالی یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ.
غلو یعنی تجاوز از حد و آن در اصل بمعنی بالا آمدن و زیاد شدن است چنانکه در آیه 77 سوره مائده میفرماید:
صفحه 253 از 272
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ.
یعنی بگو اي اهل کتاب در دینتان بناحق غلو نکنید.
مراد از غلو و گزافگوئی پسر خدا خواندن عیسی علیه السلام است چنانکه در آیه به آن صراحتا اشاره شده است.
، ص: 516
[سوره النساء ( 4): آیه 172 ] .... ص : 516
اشاره
( لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَۀُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً ( 172
ترجمه و شرح .... ص : 516
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که مسیح پسر مریم هرگز آن برتري نجست که یکی از بندگان خدا نباشد زیرا او که
فرستاده و پیامبر خدا بود بیقین میدانست که آفریده خدا است و نیز میدانست که همه بندگان خدایند و بندگی خدا از پایگاه او و
پیامبران و فرشتگان خدا چیزي نمیکاهد بندگی خدا درجهیی است که تنها کسیکه بنعمت آفرینش و ایجاد خدا کفر میورزد از
پذیرفتن آن شانه تهی میکند و همچنین اطاعت فرشتگان در باره اجراء وظائفی که پروردگار به آنها محول فرموده دلیل قطعی است
که فرشتگان الوهیت را از خود نفی مینمایند و شایسته پرستش نمیدانند بلکه خودشان را نسبت بساحت پروردگار سپاسگزار و
فرمانبر اوامر و خواستههاي او میدانند.
سپس میفرماید: ، ص: 517
هر که در مقام تمرد و مخالفت پروردگار برآید و در قطب مخالف قرار گیرد و دعوي ناروا نموده و در پیشگاه پروردگار
خودستائی کند مانند سایر افراد بسوي پروردگار باز خواهد گشت و بعقوبت تمرد دچار خواهند بود و بجز خدا هیچ سرپرست و
حامی و یاوري نخواهند یافت.
اینک میفرماید:
هرگز مسیح استنکاف نمیکند و امتناع نمیورزد از اینکه بنده خدا باشد و خدا را پرستش کند و تکبري نماید و مدعی اشراك یا
تثلیث باشد و فرشتگان مقرب خداوند هم بهمین حالند و از بندگی و پرستش حق تکبر و امتناعی ندارند و هر کس از پرستش او
استنکاف کند و خود را بزرگ بشمارد و از اذعان بطاعت خداوند سرپیچی نماید همگی آنان از مستنکف و مستبکر در محض
عدل او جمع خواهند شد و بجزاي کردار و رفتارشان خواهند رسید.
(172)
، ص: 518
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 518
صفحه 254 از 272
نیست استنکاف و عاري بر مسیح گر خدا را بندهاي باشد صحیح
بلکه باشد مفتخر زین بندگی در قیامت همچو کاندر زندگی
نز عبودیت ملایک راست عار بلکه زین نسبت نمایند افتخار
گر کسی را بنده خود خواند او در عبادش مفتخر گرداند او
و آنکه دارد ننگ از عبدیتش یا نماید سرکشی از طاعتش
زودشان پس حشر سازد سوي خویش جمله را بهر جزاي دین و کیش
(172)
شان نزول .... ص : 518
تفسیر کشف الاسرار و مجمع البیان نوشتهاند: این آیه در باره مسیحیان نجران نازل شده وقتی که پیش پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و
آله و سلم آمده و گفتند اي محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم از تو میخواهیم که نسبت بصاحب ما عیبجوئی نکنید پیامبر اکرم
فرمودند من هیچ عیبی بر عیسی نگرفتهام گفتند چرا تو گفتی که عیسی بنده خداست در صورتی که او بنده خدا نبوده بلکه فرزند
خدا است سپس این آیه نازل گردید.
، ص: 519
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 519
قوله تعالینْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ
.نکف نکف و استنکاف یعنی ابا و امتناع چنانکه در آیه مورد بحث مذکور شد.
چنانکه در حکمت 372 نهج البلاغه نیز آمده است:
.« فاذا ضیع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم »
و این کلمه بصورت ماضی و مضارع در این آیه و آیه بعد فقط از این باب آمده است چنانکه مفردات راغب و معجم الفاظ القرآن
الکریم نیز نوشتهاند.
، ص: 520
[سوره النساء ( 4): آیه 173 ] .... ص : 520
اشاره
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْ لِهِ وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا
( یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَ لا نَصِیراً ( 173
صفحه 255 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 520
خداوند متعال در این آیه کریمه توضیح میدهد: کسانیکه بدین اسلام گرویده و بوحدانیت خدا معتقد باشند و به اعمال صالحه و
بوظائف دین رفتار نمایند و از گناهان به پرهیزند پروردگار پاداش آنها را زیاده بر تصور از فضل خود آماده میفرماید و همواره نیز
در افزایش خواهد بود لکن کسانیکه بر خلاف فطرت و خرد در مقام تمرد برآیند و بالوهیت مسیح و یا فرشتگان معتقد شده و
یگانگی پروردگار را انکار نماید بعقوبتهاي دردناك زیاده بر تصور دچار خواهد شد ولی چون بیگانگان در اثر تمرد و خودستائی
فرصت را از دست داده هنگامیکه در آستانه مرگ درآیند بسیرت خود بنگرند و به تیرگی روان خود آگاه گردند جز خدا براي
خود سرور و یاوري نمییابند. ، ص: 521
اینک میفرماید:
و اما کسانیکه بخداي واحد گرویده و برسول او ایمان آورده و به بندگی وي اقرار و اذعان دارند و کارهاي شایسته و عمل صالح
بجاي میآورند پاداش کردههاي خویش که خداوند به آنها وعده داده تمام و کمال دریافت خواهند نمود بلکه افزونتر از آنچه به
آنها وعده داده شده از فضل واسع الهی بهرهمند خواهند گردید و اما آنانکه امتناع و استنکاف کردند و خود را بزرگ شمردهاند به
عذاب دردناکی آنها را معذب خواهد ساخت و براي خودشان جز خدا نه دوستی خواهند یافت که آنان را از عذاب الهی برهاند و
نه یاوري که از عقاب خدائی آنها را نجات بخشند.
(173)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 521
آنکسان کایمان بحق آوردهاند بس عملها در نکوئی کردهاند
پس مر ایشانرا دهد اجري تمام هم فرایدشان جزا از فضل تام
و آنکه استنکاف و استکبار کرد هستشان از حق عذابی پر ز درد
هم نیابند آنگروه از مغز و پوست بهر خویش از غیر حق یاري و دوست
(173)
، ص: 522
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 522
قوله تعالی وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
زید و زیادت یعنی نمو و افزایش و افزودن که هم لازم و هم متعدي بکار برده شده است راغب آن را افزودن چیزي بر چیزي تمام
گفته است چنانکه در آیه 2 انفال و 10 سوره بقره میفرماید:
وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ و فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً.
فعل زاد و امر و مضارع آن هم در قرآن متعدي آمده بجز آیه 147 سوره صافات که میفرماید:
وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَۀِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ که لازم است.
صفحه 256 از 272
و از این ماده است:
ازدیاد که آن هم مثل زاد لازم و متعدي بکار برده شده است اما در قرآن مجید تمام موارد آن متعدي بکار برده شده است چنانکه
در آیه 25 سوره کهف و 90 سوره آل عمران میفرماید:
وَ ازْدَادُوا تِسْعاً- ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً- مزید- هم اسم مفعول آمده و هم مصدر میمی چنانکه در آیه 30 و 35 سوره ق میفرماید:
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ظاهرا مراد از کلمه مزید در این آیه اسم مفعول باشد یعنی میگوید آیا بیشتر أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 523
هست؟ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ.
کلمه زید در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی اضافه کردن چیزي به جنس خودش چنانکه در آیه 52 سوره هود میفرماید: )
وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ یعنی و بر قدرت و قدرت شما پروردگار، توانائی و قوتی فوق العاده بیفزاید.
2) بمعنی نگریستن بسوي خداوند سبحان است چنانکه در آیه 26 سوره یونس میفرماید: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ یعنی مردم )
نیکوکار به بهترین پاداش عمل خود و به دیدار وجه کریم پروردگار نائل شده و با الطاف مزیده وي رو برو میشوند.
، ص: 524
[سوره النساء ( 4): آیه 174 ] .... ص : 524
اشاره
( یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ( 174
ترجمه و شرح .... ص : 524
خداوند متعال در این آیه شریفه و آیه بعد مردم را به این میخواند که پیامبر باز پسین همراه خویش برهان خدائی دارد و همچون
فروغی است که تاریکیها و شهبهها را آشکار میکند هر کس به این دین راه برد و از شبهههاي کشنده بخدا چنگ زند خواهد دید
که رحمت الهی او را پناه میدهد و بخشایش خدائی دستگیرش میشود و با این نور براه راست میرسد و در حقیقت این آیه خطاب
به پیروان ادیان دیگري است که در این سوره مبارکه به بیان سرگذشت و افکار و عقاید آنان پرداخته شده است.
اینک میفرماید:
اي مردم بر شما محقق باشد که دلیل واضح و برهان آشکاري از طرف پروردگارتان براي شما آمده که عبارت از قرآن کریم
میباشد و نور روشن و درخشندهاي از آسمان بسوي شما فرستادیم تا حقیقت ایمان بخدا را براي شما بیان کند و او از خود شما است
تا حجت بر شما تمام باشد و راه عذري براي هیچکس باقی نماند. ، ص: 525
خلاصه وجود پیغمبر اسلام در بین اعراب وحشی که پشم شتر را با خون حیوان میپختند براي حقانیت دین اسلام دلیل واضح و
آشکار میباشد و قرآن نوري است واضح و آشکار و راهنماي زندگی بشر میباشد و جویندگان طریق حق را بحقیقت واصل میسازد.
(174)
صفحه 257 از 272
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 525
آمد از پروردگار اي مردمان حجتی روشن شما را در نهان
بر شما نازل نمودیم از یقین از کمال فضل خود نور مبین
تا نماند بر شما عذري بجا در پرستش زان دلیل و رهنما
گفته صادق وین نه از وي دور بود مصطفی برهان و حیدر نور بود
گفت زان هر کس بنورانیتم میشناسد ره برد بر حضرتم
ور کسی نشناخت آندریاي نور دیدهاش را برق غیرت کرده کور
تا که نشناسد کسش جز عارفی از رموز علم و عرفان واقفی
کی کلید گنج بدهد پادشاه یا بخائن یا که بر دزدان راه
گر که حجاجش شناسد نیم دم بر سعید ابن جبیر آید ستم
(174)
، ص: 526
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 526
قوله تعالی قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ ...
فرق میان دلیل و برهان این است که برهان اخص از دلیل است زیرا برهان قضیه را گویند که علم آور باشد ولی دلیل قضیه را
گویند چه علم آور باشد و یا ظنآور لذا خداوند متعال میفرماید:
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اما فرق بین نور حقیقی و نور حسی بسیار است از آن جمله:
1) نور حسی قائم بغیر است زیرا که عرض است و در تقوم عرض قیام بغیر محلوظ است ولی نور حقیقی قائم بذات است چنانکه )
حکماء اشراقیه باري جلت عظمته را نور الانوار و عقول کلیه را انوار قاهره و نفوس کلیه را انوار اسفهبدیه دانند.
2) نور حسی بیشعور است و نور حقیقی همهاش حیاة و شعور است. )
3) نور حسی تابش آن مقصود بر ظواهر اشیاء است و فقط اظهار الوان و اشکال را مینماید بالجمله همه دیدنیها را ابراز میکند و )
لکن نور حقیقی همه مدرکات و معانی مجرده و ذوات مجرده را اظهار مینماید.
4) نور حسی با افول و عدم، توام و نور حقیقی تالی تلو و در مرتبه ثانیۀ از قدم است. )
، ص: 527
[سوره النساء ( 4): آیه 175 ] .... ص : 527
اشاره
( فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَۀٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً ( 175
صفحه 258 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 527
خداوند متعال در این آیه مبارکه نتیجه پیروي از برهان و نور را چنین بیان میکند آنانکه وحدانیت یکتائی خدا را تصدیق نمودند و
از شرك و نفاق و تثلیث و بتپرستی دوري جستند و برسالت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم از جانب خداوند اعتراف
کردند و به نور نازل شده از طرف خدا پناه بردند و تمسک جستند و بدامن عصمت او چنگ زدند و خود را از هواهاي نفسانی
عاري و به پناه او کشیدند بزودي از فضل و رحمت خویش بر پاداش آنان افزوده و بصراط مستقیم و راه راست هدایتشان خواهیم
کرد و این همان صراط مستقیمی است که خداوند متعال راضی شده است که راه تکامل بندگانش باشد.
اینک میفرماید:
اما آنانکه بخدا ایمان آوردند و بقرآن نازل شده از جانب حق چنگ ، ص: 528
زدند بزودي همه را در رحمت فضل خود وارد خواهد ساخت و براه راست آدمیت و کمالات نفسانی و طریقی که اولیاء خود را
براي وصول بحق موفق ساخته است و آن صراط مستقیم توحید و خداجوئی است هدایت خواهد نمود و موفق و سعادتمند خواهد
ساخت از این آیه استفاده میشود:
کسانیکه در ایمان ثابت و در عقیده راسخ باشند خداوند آنان را براه راست هدایت خواهد کرد.
(175)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 528
پس کسانیکه بنورش بگروند چنگ بروي برزنند و سر شوند
زودشان داخل کند در رحمتی ز آن خود بی عثرت و بی زحمتی
فضل او بر بندگان تا چون کند هر زمانشان رحمتی افزون کند
هم نماید راهشان بر سوي خود راست راهی تا لقاي روي خود
راه عشق است آن گرت میل و هواست رهنماي او علی مرتضی است
یا علی ما هم گداي این دریم خوشه چین خرمنت از هر سریم
همت از مولاست گر خواهد فقیر دست این افتادگان را هم بگیر
(175)
، ص: 529
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 529
قوله تعالی فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَۀٍ مِنْهُ.
رحمۀ- در فرق بین رافت و رحمت بعضی از مفسرین گفتهاند: رحمت از جهت کمیت بیشتر است از رافت ولی رافت از حیث
کیفیت قويتر از رحمت است زیرا رافت رساندن نعمت است بغیر بدون شائبه الم و درد و رحمت رساندن نعمت است چه آنکه
المی باشد و یا نباشد پس قطع کردن طبیب دست شخص مجذوم را رحمت است زیرا که شخص مجذوم از این عمل کراهت دارد
صفحه 259 از 272
ولی مصلحت اقتضاء میکند که طبیب آن عضو را قطع کند تا آنکه بسایر اعضاء سرایت نکند و اما رحمت و رافت در باره خداوند
متعال بیک معنی است.
، ص: 530
توضیحات .... ص : 530
1) قوله تعالی یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ. )
این خطاب، خطاب عامی است که هم شامل اهل کتاب و هم شامل دیگران یعنی همگی مردم است و خطاب را از این نظر عمومی
کرده مطلبی که دعوت راجع به آن است یعنی ایمان برسول عمومی است زیرا رسالت عمومی است سپس در ذیل این آیه اشاره
کرده به اینکه خدا منزه و مبراء است و محتاج به ایمان و اعمال شما نیست خواه کافر گردید یا ایمان بیاورید ضرر و نفعی به دستگاه
الوهیت و عظمت خداوندي او نمیزند زیرا که ملک او در قبضه اقتدار اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست
و خدا هم عالم است به آنچه خیر و صلاح شما در آن است و هم حکیم و درست کار است که مطابق حکمت هر کس لایق نبوت
و رسالت بود از میان افراد بشر براي شما برسالت انتخاب نموده تا اینکه شما رستگار گردید و بکمال انسانیت برسید. و این آیه
شامل کلمات جامعی است که هر چند در آن تدبر کنی لطف بیشتري در معناي آن و سعه عجیبی در بیان آن افاده میکند زیرا
احاطه ملک خداي متعال بر اشیاء و آثار اشیاء در کفر و ایمان و معصیت معانی لطیفی میدهد لذا باید تدبر بیشتري در این آیه نمود.
2) قوله تعالی یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ. )
خداي متعال در این آیه مبارکه مسیح را عیسی پسر مریم خواند و فرمود ، ص: 531
المسیح عیسی بن مریم علیه السلام بخاطر این است که بدانند وي پسر خدا نیست چنانکه نصاري معتقدند و پدري هم از بشر ندارد
چنانکه یهود میپندارند و تهمت میزنند. همچنین در این آیه خداوند مسیح را کلمه خود خوانده است.
اولا: کلمه بمعنی خلقت عجیب است زیرا آن حضرت بر خلاف قانون طبیعی و بدون پدر بشري آفریده شده است از این لحاظ
بکلمه خدائی تعبیر گردیده است.
ثانیا: چون حضرت عیسی بکلمه کن خلقت یافته لذا کلمه خدا نامیده شده است.
ثالثا: بنا به عقیده عدهاي از مفسرین چون بوسیله او مردم بحق هدایت میشوند کلمه خدا نامیده گشته همچنانکه بکلام خدا و وحی
وي بهدایت میرسند.
رابعا: بنا به عقیده گروهی معناي او مژده و بشارت خدائی است که بوسیله ملائکه بمریم بشارت داده شده.
چنانکه میفرماید:
إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَۀُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكِ بِکَلِمَۀٍ مِنْهُ ...
و در اینجا هم مراد از أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ همین است چنانکه گویند:
و اما از اینکه مراد از روح در این آیه چیست اقوال مختلفی ذکر کردهاند از جمله آنهاست. « القیت الیک کلمۀ حسنۀ »
اولا: علت اینکه مسیح علیه السلام را روح خود نامیده است بخاطر این است که از نفخه جبرائیلی در آستین مریم علیها سلام به امر
خدا بوجود آمده و اینکه نسبت آن را بذات مقدس خویش داده است براي تفخیم و بزرگ داشت او بوده است چنانکه در باره
روزه میفرماید:
.« الصوم لی و انا اجزي به »
ثانیا: مراد این است که بوسیله او مردم در دین خود زنده میشوند ، ص: 532
صفحه 260 از 272
همچنانکه بوسیله روح زنده میکردند.
ثالثا: معنی جمله این است که وي انسانی است که خدا او را بتکوین خود و بدون واسطه مباشرت زن و مرد یا اختلاط نطفه چنانکه
عادت بر آن جاري است او را زنده ساخته است.
رابعا: معناي روح رحمت است چنانکه در جاي دیگر میفرماید:
وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ اي برحمۀ منه و عیسی را رحمتی براي مؤمنین باو و اتباع خود او قرار داده است.
خامسا: مراد روحی است که خدا آفریده و تصویر فرموده و بسوي مریم فرستاده است و در دل او وارد گشته و بصورت عیسی در
آمده است.
سادسا: معنی روح در اینجا جبرئیل است که بوسیله او کلمه خدا بمریم القاء گشته است.
ضمنا تعجبی ندارد که عیسی بدون پدر خلق شده باشد مگر آدم بدون پدر خلق نشد چنانکه میفرماید:
إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ و آیا حواء از آدم بوجود نیامده آیا ما ریشه تمام حیوانات را بکجا منتهی میکنیم
و چنانکه میگویند آیا تخم مرغ اصل است یا جوجه؟ آیا اصل اول را چه تخم باشد و چه جوجه چه کسی بوجود آورده است
بدیهی است که خدا است موجد همه آنها که بدون تناسل و بدون تزاوج و جفتگیري همه آنها را ایجاد کرده است پس همان
ذات مقدس لا یزال همیشه قادر است که همان عمل را انجام دهد.
3) قوله تعالینْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَۀُ الْمُقَرَّبُونَ )
.کلمه لن براي نفی ابد است یعنی مسیح استکبار و امتناع نمیکند از اینکه ، ص: 533
بنده خدا باشد و همچنین ملائکه مقربین امتناع ندارند و عار نمیدانند که بنده خدا باشند. جمعی از مفسرین با این آیه که ملائکه را
بمسیح عطف کرده استدلال کردهاند که مقام ملائکه بالاتر از بشر است زیرا ملائکه بمسیح عطف داده شده و آن عطف عالی است
بر دانی اما در جواب آنان گفتهاند: در اینجا نام بردن مسیح و ملائکه براي تفضیل نیست بلکه براي جواب دو گروه است.
1) عیسویان که عیسی را پسر خدا نامیدند. )
2) مشرکین عرب که ملائکه را دختران خدا میدانستند یا اینکه چون عیسی بیپدر متولد شده بود گفتند عیسی پسر خداست آیه )
براي رد عقیده آنان میفرماید: ملائکه نیز بیپدر و مادر بوجود آمدهاند با این حال از بنده بودن استکبار ندارند.
ممکن است در این آیه اشاره باشد بملازمهي اخلاق و خوي انسانی با طرز حشر و زندگی در عالم دیگر چونکه خاصیتهاي نفسانی
موجب بقاي انسانی است در آن عالم پس استنکاف و احتراز شما از عبادت خدا که مولود تعصب و گردنفرازي است شما را
بصورت زشت خودخواهی و تکبر بسوي خداوند محشور و زنده نمودار میکند و کیفر زشتی خود را خواهید دید ولی مسیح و
ملائکه از چنین خوي و اخلاق بدور هستند و در خوشی و آسایش خواهند بود.
4) قوله تعالی فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ. )
کسانیکه به بندگی خود نسبت بخدا اعتراف دارند آنان هستند که حقیقت پیوند میان آفریدگان و آفریدهها را دریافته و در نتیجه
همین دریافت بکارهاي نیک پرداختهاند. خداوند از روي نیاز نیست که از بندگان خود میخواهد تا بندگی و پرستش وي کنند و
نه از این است که بندگی افزایش و کاهش در ملک او ایجاد میکند بلکه میخواهد بندگان وي با بندگی او از هر چه جز اوست
برتر و بالاتر ، ص: 534
روند و با ارجمندي که از این عبادت پیدا میکنند گردنهاي خود را در برابر گردنکشان و سرکشان برافرازند و کار نیک بجا
بیاورند و با این نیکوکاري نزدیکی و خرسندي خدایی را بچنگ آرند و از شهوتها و عصبیتها و دلبستگیهاي زمینی برهنه و رو
بجانب بالا و جانب او داشته باشند و با این رو کردن بافق روشن از زیر بار سنگینیهاي زمین و در بایستهاي آن آسوده شوند از این
صفحه 261 از 272
رواست که مزد آنان تمام داده میشود و خداوند بفضل خود بر آن میافزاید چه آنان حق را دریافته و عمل کردهاند و در زمین
باصلاح پرداخته و بر محصولات زندگی افزودهاند اما کسانیکه از بندگی عار داشتند و سر باز زدند و بزرگی نمودند، جهل
ورزیدند و نادانی آنان بتکبر توخالی بیهودیی کشانید، از کار نیک جلو گرفتند به آن جهت که کار نیک نیازمند انگیزهیی برتر از
انگیزهاي زمینی و بالاتر از دربایستهاي این جهانی است.
گاهی از کسانی که از خدا بریدهاند خیري برمیخیزد ولی این خیري است که باعث آن هدف محدود و میل زود گذري است و
چون این میل بگردد و هدف دیگر شود سر چشمه نیکی که بمنبع تمام نشدنی اتصال ندارد میخشگد ... چنین است که خدا
بعذاب دردناکی آنان را معذب میدارد و کسی را نمییابند که یاور و سرور و دستگیرشان شود و آنکه از بندگی خدا استنکاف
میورزد ناچار در برابر بندگیهایی از این زمین سر خواري فرود میآورد که پایان ندارد، در سراي دیگر از اینها که جز خدا
برگزیده بود هیچ یار و یاوري نخواهد داشت از این روست که میفرماید:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ و همه مردم را به این میخواهند که پیامبري باز پسین همراه خود برهان خدایی دارد و
همچون فروغی است که تاریکیها و شبههها را آشکار میکند.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ هر کس به این دین راه برد و از ، ص: 535
شبهههاي کشنده بخدا چنگ زند خواهد دید که رحمت الهی او را پناه میدهد و بخشایش خدایی دستگیرش میشود و با این نور
براه راست میرسد.
تفسیر طبري در ذیل این آیه مینویسد: مقصود از برهان پیغمبر است و از نور مبین قرآن است یعنی محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم
را به پیغمبري و قرآن را براي روشنی شما فرستادیم.
بیان السعاده مینویسد: در جمله اول گفته شده برهان بسوي شما آمد و در جمله دوم گفته شده ما نور را براي شما فرستادیم در
تفاوت الفاظ و کلمات این دو جمله اشاره است به اینکه نور ولایت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم برتر از برهان و رسالت آن
حضرت است.
و نیز همین تفسیر در ذیل جمله آمَنُوا بِاللَّهِ مینویسد: این اشاره به بیعت عمومی مردم به پیغمبر اکرم است و جملهي و اعتصموا اشاره
است به بیعت عدهاي مخصوص با علی علیه السلام.
، ص: 536
روایات .... ص : 536
1) طبرسی در ذیل آیه إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمودند: )
عیسی را از این جهت مسیح نامیدند که بدن او به نجاسات مسح نشده بود و از لوث معاصی پاك و منزه بود.
2) کافی از حمران روایت کرده که وي گفت از امام جعفر صادق علیه السلام از قول خداوند که فرمودند: و روح منه سؤال کردم )
فرمودند روح اللّه مخلوقی است که خداوند در آدم و عیسی آفرید.
3) کافی در ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمودند: )
جبرئیل این آیه را اینطور نازل کرده:
ان الذین ظلموا آل محمد حقهم لم یکن اللّه لیغفر لهم.
و نیز فرمودند: یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ.
اینطور جبرئیل آیه را فرود آورده:
صفحه 262 از 272
یا ایها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم فی ولایۀ علی فآمنوا خیرا لکم و ان تکفروا بولایته فان للّه ما فی السماوات و ما فی
الارض.
و همچنین آیه لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ اینطور نازل شده لکن اللّه یشهد بما انزل الیک فی علی انزله بعلمه انزله
بعلمه و این حدیث را عیاشی نیز روایت کرده است. ، ص: 537
4) عیاشی بسند خود از عبد اللّه بن سلیمان روایت کرده که گفت از امام جعفر صادق علیه السلام از معناي آیه قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ )
مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً سؤال کردم. فرمودند: برهان وجود مقدس پیغمبر اکرم است و نور امیر المؤمنین علیه السلام میباشد
عرض کردم صراط مستقیم یعنی چه فرمودند وجود مقدس امیر المؤمنین علیه السلام گفتم فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ یعنی
چه؟ فرمود: مراد کسانی هستند که بولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام تمسک جسته و چنگ زدند.
، ص: 538
تجزیه و ترکیب .... ص : 538
قوله تعالی فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ.
عبارت خَیْراً لَکُمْ حال است از براي مصدر امنوا که ایمان است و بنظر برخی مفعول به است براي فعل محذوف و تقدیرش چنین
است:
.« آمنوا و اتوا خیرا »
قوله تعالی إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها.
کلمه مسیح مبتداء و کلمه عیسی عطف بیان و کلمه رسول اللّه خبر آن است و جمله القاها حال است و کلمه ثلاثۀ خبر است براي
مبتداي محذوف که کلمه الهتنا باشد کلمه خیرا مفعول فعل محذوف است که کلمه قولوا میباشد.
قوله سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ.
اسبحه » : متعلق به آن و منصوب به نزع خافض است و تقدیرش این است « و ان یکون » سبحان مفعول مطلق و فعلش مقدر است
و جمله لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یا حال است و یا استیناف در هر حال احتجاج « تسبیحا و انزهه تنزیها من ان یکون له ولد
بفرزند نداشتن خدا است.
قوله تعالی وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً.
کلمه صراطا مفعول دوم کلمه یهدیهم است و جایز است که حال باشد از ضمیر الیه و کلمه الیه متعلق به کلمه مستقیم است.
، ص: 539
[سوره النساء ( 4): آیه 176 ] .... ص : 539
اشاره
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ
کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِ لُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ
( عَلِیمٌ ( 176
صفحه 263 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 539
خداوند متعال در این سوره که از پیوندهاي خانواده و همپشتی اجتماعی آغاز کرده بود به تکمیل احکام کلالۀ که پارهیی از آن را
در دو آیه ارث آغاز این سوره آورده بود پایان میپذیرد اکنون در این آیه فرائض کلالۀ ابوینی یا ابی را بیان میکند چنانکه در اول
این سوره برحسب بیان نبوي کلاله امی را بیان فرمودند ضمنا آیه میراث و همچنین تمام سوره را با این پینوشت قرآنی پایان أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 540
میدهد که در آن بازگشت همه کارها را بخدا و همه چیزها را بسته به او میدهد.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی مسلمانان از تو طلب بیان حکم میکنند و حکم خدا را در باره میراث کلاله یعنی برادر و خواهر پدري یا پدر و
مادري پرسش میکنند بگو خداوند بشما در باره کلاله حکم میدهد که اگر مردي بمیرد و براي او فرزندي خواه پسر یا دختر و
پدري نباشد و او را خواهري پدري یا پدر و مادري باشد نصف مال او سهم مقرر آن خواهر است که به ارث میبرد و نصف دیگر را
به رد میبرد و اگر خواهري از دنیا برود و ارث او یک برادر باشد او تمام مال را از آن خواهر به ارث میبرد در صورتی که شخص
متوفی فرزند نداشته باشد و اگر کسی بمیرد و فقط دو خواهر داشته باشد دو ثلث مال میت ارث آنها است که بالسویه بین آنها
تقسیم میشود و بقیه مال در صورتی که میت را زن یا شوهر یا برادر و خواهر مادري نباشد بطور رد به آنها میرسد و اگر میت هم
برادر داشت و هم خواهر برادر دو قسمت میبرد و خواهر یک قسمت براي مرد دو برابر حظ یعنی سهم زن است خداوند احکام
خود را براي شما روشن میسازد تا در باره تکلیف خود گمراه و سرگردان نباشید و خدا است که بهر چیزي داناست و مصالح
بندگان را میداند.
(176)
، ص: 541
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 541
جا بر انصار شد بیمار او بر عیادت شد رسول نیک خو
گفت جابر مالدارم من بعین نه ولد باشد مرا نه والدین
لیک دارم هفت خواهر یا که بیش چون کنم قسمت بر ایشان مال خویش
این چنین کس را کلاله خواندهاند وز پی وجهش سخنها راندهاند
از تو پرسم خواهم ار نصفت کنم چون بر ایشان مال خود قسمت کنم
آمد آیت کز تو استفتا کنند از کلاله تا که آن اجراء کنند
گو بایشان میدهد فتوي خدا قسمت میراث را بر مدعا
گر یکی مردي بمیرد بی ولد خواهري و از والدین او را بود
یا که تنها باشد آن اخت از پدر پس ز نصف مال باشد بهرهور
همچنین بر عکس گر نبود ولد مال خواهر بر برادر میرسد
خواهرانش ور دو میباشند مرد پس دو ثلث از بهر ایشان فرض کرد
وز کلالاتند افزونتر بعین هم رجال و هم نساء از والدین
صفحه 264 از 272
یا که تنها از پدر نزد فظن بهره مرد است مانند دو زن
مرد را قسمت دو شد زن را یکی این یقین است ار نباشی در شکی
مینماید حق بیان اندر کتاب بر شما حکم موارث از صواب
گم نگردد تازه این روشن ره است بر شما هم حق زهر چیز آگهست
اول این سوره گفت او بهر حد حکم ارث والد وارث ولد
، ص: 542
ارث ازواج و دگر زوجات را باز ارث اخوت و اخوات را
که بوند از جانب مادر همه و اندر این آیت بحیر خاتمه
حکم اخوات است و اخوان کاقربند و ان برادر خواهر از ام و ز ابند
یا برادر خواهري بیاشتلم کز پدر باشند تنهائی زام
نیست در ارث ار برادر خواهرش کز پدر باشند و هم از مادرش
ورنه تا باشد کسی کو اقرب است کس برد ارث ابعدان کز مطلب است
زین سبب حق گفت هست اولی بفر بعضی از ارحام از بعض دگر
بار الها چون توئی دانا بخیر کن ز فضلت عاقبت ما را بخیر
عمر و توفیق از تو خواهم در کلام تا کنم تفسیر قرآن را تمام
(176)
، ص: 543
شان نزول .... ص : 543
مفسرین در سبب نزول این آیه اختلاف دارند بنظر جابر بن عبد اللّه در مدینه نازل گشته و بعقیده ابن سیرین در میان راهی که
رسول خدا با اصحاب خود میرفته نازل گردیده است اما سعید بن جبیر گفته که عمر بن خطاب از رسول خدا در باره کلالۀ پرسید
پیامبر فرمود آیا خداوند آن را بیان نکرده است؟ و این آیه را تلاوت فرمود این قضیه را تفسیر کشف الاسرار و تفسیر ابن مردویۀ نیز
نقل کردهاند.
جابر بن عبد اللّه گفته مریض بودم پیامبر اکرم به عیادت من تشریف آوردند و آب بروي من پاشیدند تا بهوش آمدم و گفتم یا
رسول اللّه من نه خواهر دارم آیا دو ثلث مال خویش را براي خواهران خودم وصیت بکنم؟
پیغمبر فرمودند نیکوئی کن و به آنها به بخش گفتم آیا نصف مال خود را وصیت بکنم؟ فرمود نیکوئی بنما و به آنها عطا کن سپس
بیرون رفت و دوباره برگشت و فرمود اي جابر تو از این مرض نخواهی مرد و خداوند از براي خواهران تو در ارث آیهاي نازل
فرموده است تفسیر مجمع البیان و کشف الاسرار و روض الجنان نیز این را نقل کردهاند.
قتاده گفته اصحاب رسول خدا همه در باره کلاله سؤال میکردند تا اینکه این آیه نازل گردید.
، ص: 544
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 544
صفحه 265 از 272
قوله تعالی لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ.
ولد- یعنی فرزند خواه فرزند انسان باشد یا غیر آن و بر مذکر و مؤنث، تثنیه و جمع اطلاق میگردد و این کلمه بر وزن فرس- قفل-
جسر- خوانده میشود ولی در ضمن آیات قرآن فقط بر وزن فرس بکار برده شده است البته کلمه ولد بر وزن قفل جمع نیز بکار رفته
است و جوهري نیز بر آن معتقد است چنانکه در آیه 47 سوره آل عمران میفرماید:
قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ.
یعنی خدایا چطور فرزند خواهم داشت و حال آنکه کسی بمن دست نزده است.
و از این ماده است:
ولادت- ولاد- مولد- هر سه مصدرند بمعنی زائیدن والد و والدة یعنی پدر و مادر حقیقی که انسان از آندو بوجود آمده است
بخلاف اب و ام که اعماند و جمع ولد اولاد است چنانکه در آیه 35 سوره سباء میفرماید:
وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ.
ولید- یعنی خادم و کودك و بنظر راغب ولید بکسی گفته میشود که از ولادتش چندان نگذشته باشد و چون بزرگ شد دیگر ولید
، گفته نمیشود و جمعش نیز ولدان است و اما کلمه حظ بمعنی نصیب است چنانکه در آیه 79
ص: 545
سوره قصص میفرماید: إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ یعنی حقا که او صاحب نصیب بزرگی از مال دنیاست و همچنین در آیه 14 سوره مائده
میفرماید:
فَنَسُوا حَ  ظا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ.
نصیبی و قسمتی را از آنچه تذکر داده شده بودند فراموش کردند.
، ص: 546
توضیحات .... ص : 546
1) معنی إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ در این آیه مبارکه این است که اگر کسی بمیرد و براي او والد و یا ولدي یعنی فرزندي و )
پدري نباشد و اینکه ما والد را نیز در آیه مضمر میدانیم نظر باجماع فقهاء در این قول است و بدین علت که لفظ کلالۀ اسمی است
براي نسب محیط بمیت سواي نسب لصیق والد لصیق ولد است همچنانکه ولد نیز لصیق والد است و برادر و خواهر منسوبین محیط
بمیت میباشند.
2) قوله تعالی فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ ابو الفتوح مینویسد: اگر مرد اولاد و والدین نداشت و خواهر داشت به عقیده فقهاي شیعه به )
مقتضاي صریح آیه نصف اموال وي مال خواهر اوست و نصف دیگر هم مال او است چون بر دیگر خویشان او مقدم است و
بموجب این آیه که حکم باولویت و شایستگی و تقدم بعضی بر دیگران شده است.
(وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُ هُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ) و باقی گفتند اگر دیگر خویشان میت مثل عمو و عموزاده و برادرزاده باشند آن نصف دیگر
مال آنها است و اگر نباشند مال خواهر است ولی شافعی و جماعتی از فقهاء گفتهاند اگر دیگر خویشاوندان نبودند نصف دیگر مال
میت باید در بیت المال براي بکار بردن بسود عموم مسلمین قرار بگیرد.
قوله وَ هُوَ یَرِثُها.
ابو الفتوح مینویسد: باتفاق علماء برادر تمام اموال خواهر را به ارث میبرد ، ص: 547
اگر اولاد نداشته باشد و اگر دختر داشت بمذهب باقی فقهاء نصف مال برادر و نصف مال دختر است ولی بعقیده علماي شیعه همه
صفحه 266 از 272
اموال او حق دختر است چون در آیه شرط شده است که اگر فرزند نبود برادر ارث میبرد لذا در صورت بودن دختر شرط ارث
بردن برادر فراهم نیست.
قوله تعالی فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ.
ابو الفتوح مینویسد: در مذهب شیعه دو ثلث مال میت بصریح این جمله مال دو خواهر است و ثلث دیگر بموجب وَ أُولُوا الْأَرْحامِ در
حق الارث یک خواهر بیان گردید ولی دیگر فقهاء همان نظر سابق را نسبت به دو خواهر هم دارند که به بیت المال داده شود یا
بدیگر خویشاوندان و اگر خواهر و برادرها که در جمله بعد گفته شده: إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً همه پدر و مادري بودند و یا
همه از طرف پدر بودند باتفاق فقها مال به آنها داده میشود و اگر بعضی پدر و مادري و بعضی پدري تنها بودند بعقیده فقهاي شیعه
پدري تنها ارث نمیبرد و تمام حق آنها است که پدر مادري هستند ولی بعقیدهي دیگر فقهاء یک ششم حق خواهرهاي پدري است
و نصف حق خواهر پدر و مادري است و بقیه مال دیگر خویشان است و اگر کسی نبود باید به بیت المال داده شود ولی اگر برادر و
خواهر بودند بمذهب فقهاي شیعه همان است که گفته شد آنها که پدر و مادري هستند همهي سرمایه را حق دارند که برادر دو
برادر خواهر حق به برد و پدري تنها حق ندارد لکن بقیه فقهاء گفتهاند در اینصورت که برادر و خواهر باشند اگر خواهرها پدر
مادري باشند دو سوم مال آنها است و یک سوم مال برادرها است که فقط از طرف پدر با میت برادر هستند.
و اما جمله یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا را مفسرین سه جور معنی کردهاند:
یعنی خدا نمیپسندد که شما گمراه شوید ، ص: 548 « اي کراهۀ ان تضلوا » (1)
براي شما روشن میکند.
یعنی خدا براي شما توضیح میدهد تا گمراه نشوید. « اي لئلا تضلوا » (2)
3) بمعنی الضلاله یعنی خدا گمراهی را براي شما بیان میکند تا از آن احتراز کنید ضمنا این آیه آخرین آیهاي است که در مورد )
احکام بر پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل گردیده است و این تنها آیهاي است که در اثر فرا رسیدن مرگ پیغمبر
اصحاب فرصت نکردند که محل آن را بپرسند و مانند سایر آیات در جاي خود قرار دهند ولی بخاطر ارتباطش با مسأله زن و ارث
خانواده در مورد کلالۀ که در سوره نساء آمده است آن را در پایان این سوره قرار دادند.
، ص: 549
روایات .... ص : 549
1) در المنثور مینویسد: ابو الشیخ در مسأله فرائض از قول براء نقل میکند که وي گفت از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم )
در باره کلالۀ پرسیدند حضرت فرمود غیر از پدر و فرزند.
2) تفسیر قمی مینویسد: پدرم از ابن ابی عمیره از ابن اذینه از بکیر از امام محمد باقر علیه السلام براي من نقل کرد که آنحضرت )
فرمودند: هرگاه مردي بمیرد و یک خواهر پدري داشته باشد بمقتضاي این آیه ارثیه او نصف ترکه است مثل اینکه اگر یک دختر
داشت و اگر میت و ارثی نزدیکتر از خواهر نداشته باشد نصف دیگر هم بعنوان رحم بهمان خواهر رد میشود ولی اگر بجاي خواهر
برادر داشته باشد برادر همه میراث را بالفرض میبرد زیرا خداوند متعال در این آیه میفرماید: وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ و اگر
دو خواهر باشند دو ثلث بمقتضاي همین آیه بعنوان فرض و ثلث دیگر را بعنوان رحم میبرند و اگر ورثه خواهر و برادر باشند مرد
به اندازه بهره دو زن میبرد و اینها همه در صورتی است که میت فرزند یا پدر و مادر یا زن نداشته باشد.
3) عیاشی از بکیر بن اعین در ذیل آیه یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ که وي میگوید من در حضور امام محمد باقر علیه )
السلام بودم مردي وارد شد و از آن حضرت سؤال کرد چه میفرمائید در باره میراث زنی که فوت کرده و دو خواهر و شوهر دارد
صفحه 267 از 272
آنحضرت فرمود شوهر نصف مال را میبرد و بقیه سهم دو خواهر است آن مرد گفت مردم چنین نمیگویند حضرت فرمود أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 550
آنها چه میگویند عرض کرد میگویند براي دو خواهر متوفی دو ثلث است و از براي شوهر نصف و ترکه باید بر هفت قسمت
تقسیم گردد آن حضرت فرمود مأخذ این گفته آنها چیست عرض کرد میگویند خداوند فرموده فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ براي
دو خواهر دو ثلث است و براي شوهر نصف فرمود اگر بجاي دو خواهر یک برادر بود چه میگویند گفت شوهر نصف ترکه را
میبرد و باقی مال برادر است حضرت فرمود آیه آخر سوره نساء را قرائت کن ابن بکیر گفت حضرت امام محمد باقر علیه السلام
متوجه من شد فرمود آیا بفرائض نظر کردهاي؟ عرض کردم چه بگویم در مسألهاي که نزد ما باطل است فرمود نظر کن براي آنکه
هر وقت امثال این مرد را دیدي بتوانی جواب او را بدهی و در مسائل دینی قوي باشی.
4) از حمزة بن حمران روایت شده که وي میگوید از امام جعفر صادق علیه السلام معناي کلالۀ را پرسیدم فرمود عبارت از کسی )
است که بعد از مرگش پدر و مادر و فرزند بر جاي نگذاشته است.
5) از محمد بن مسلم روایت کردهاند که وي گفت از امام محمد باقر علیه السلام سؤال کردم شخصی فوت کرده و یکی از پدر و )
مادر و دختر و پسري جا گذاشته آیا مراد خداوند از کلالۀ که در آیه اشاره فرمودهاند همین است؟
حضرت فرمود خیر ارث نمیبرند با پدر و نه با مادر و نه با پسر و نه دختر مگر شوهر و زن زیرا شوهر نصف میبرد هرگاه آن زن
فرزندي نداشته باشد سهم مرد کم نمیشود و همچنین بهره و نصیب زن از شوهر هرگاه فرزندي نباشد براي مرد.
6) در المنثور مینویسد: عبد الرزاق و ابن المنذر و حاکم بیهقی روایت کردهاند که از ابن عباس در باره مردي سؤال کردند که )
مرده و یک دختر و یک خواهر ابوینی بجاي گذاشته ابن عباس گفت دختر نصف میبرد و خواهر هیچ أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 551
نمیبرد و ما بقی متعلق به عصبه یعنی اقوام پدري است گفته شد که عمر براي خواهر نصف قرار داده ابن عباس گفت ء انتم اعلم ام
اللّه یعنی شما بهتر میدانید یا خدا؟ خدا میفرماید: إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ یعنی اگر مردي بمیرد و
فرزند نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد خواهر نصف میبرد ولی شما میگوئید خواهر نصف میبرد هر چند میت فرزند داشته
باشد.
7) ابن بکیر گفته مردي خدمت امام محمد باقر علیه السلام وارد شد و عرض کرد زنی فوت کرده شوهري دارد و برادر مادري و )
خواهر پدري سهم الارث این اشخاص چگونه است فرمود براي شوهر نصف است که سه سهم میشود و از براي برادر مادري ثلث
میباشد که دو سهم است و سهم خواهر پدري یک سهم است آن مرد عرض کرد فرائض زید بن ثابت و ابن مسعود و فرائض عامه
غیر از این است اي ابو جعفر آنها میگویند براي خواهر پدري سه سهم است از شش سهم و براي برادر مادري دو سهم و بالا میبرند
نصیب را (یعنی قائل بعول هستند و عول عبارت از این است مثلا در اینجا شوهر سه سهم که نصف است میبرد و خواهر سه سهم
دیگر که نصف است و ثلث بالا میبرند که نصف برادر است و بعبارت دیگر نصف از اصل ترکه زیادتر میباشد و نزد امامیه عول
باطل است زیرا نمیشود خداوند نصیبی معین کند که زائد از اصل ترکه باشد و در اینجا دو نصف و یک ثلث میباشد بقول عامه
آنحضرت فرمود از روي چه مأخذي این حرف را میزنند عرض کرد خداوند میفرماید:
وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ براي خواهر نصف میباشد حضرت فرمودند اگر شما بظاهر آیه حجت میآورید چرا نصیب برادر را
کم نمودید زیرا خداوند میفرماید: ، ص: 552
وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ یعنی براي برادر تمام مال است اگر آنزن فرزندي نداشته باشد و البته تمام مال بیشتر از نصف میباشد
و شما تمام مال را که در بعضی موارد فرض برادر است نمیدهید تمام را بخواهر میدهید که خداوند در موارد معینه بهره او را نصف
صفحه 268 از 272
مقرر داشته.
تجزیه و ترکیب .... ص : 552
قوله تعالی یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ.
در اینجا دو فعل بر سر فی الکلالۀ تنازع دارند اما بهتر است بگوئیم که فعل دوم در آن عمل کرده و براي فعل اوّل فی الکلالۀ مقدّر
بدانیم چنانکه در آیه 5 سوره منافقون که میفرماید:
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ فعل دوم در رسول اللّه عمل کرده است زیرا اگر فعل اول عمل کرده بود گفته میشد:
و جمله لیس له ولد حال است براي ضمیر کلمه هلک و همچنین جمله و له اخت کلمه رجالا و .« تعالوا یستغفر لکم الی رسول اللّه »
نساء بدلند براي کلمه اخوة و کلمه ان تضلوا بحذف مضاف میباشد و تقدیرش چنین است:
.« یبین اللّه لکم مخافۀ ضلالکم »
و السلام علی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ